پيام
+
سلام من نتونستم جلوي خودمو بگيرم و برگشتم!
*زهرا بانو*
90/9/20
رضا تنها ...
سلام ... حسابي معتاد شديا
افسونگر.
آخخخخخخخخخخخخخخ گفتي
عاشق تنها...
اما من بايد با خودم مبارزه كنم و برم ...
داداش مهربون
خدا حافظ
رضا تنها ...
منم چشام داره ميسوزه اما نميتونم برم ... ههه
رضا تنها ...
يکي بياد منم ببره
افسونگر.
تلاشتو بكن راستي بابام داره اشاره ميكنه بسه منم دارم ميرم باي باي (نيومده!!!!!)
عاشق تنها...
منم چشم درد گرفتم...چشمام شده دو تا كاسه ي خون اما پررو ام ديگه؟!!؟
رضا تنها ...
پس منم از رو پرروييه نميرم؟ به بابات هم ياد بده بياد پيام رسون اينجوري تو بايد بهش بگب: بابا بسه ديگه... ههه
*ستاره سهيل*
)).
ذره بين زنده
خوش اومدي