لامصب اصن وارد هر سایتی که میشم پستای شکست عشقی و تنهایی میخونم
اصن کار به جایی رسیده که همش فکر میکنم یکی بهم خیانت کرده
بیشعوررررررررررررررررررررر اون بی لیاقت حقش بود که بره اصلا با من بودن لیاقت میخواد
بی مزه هم خودتونید
سلا دوستان امروز یه دلنوشته براتون میذارم که مال خودمه امیدوارم خوشتون بیاد
این دلنوشته رو فرستادم برای مجله خانواده سبز دعا کنید چاپ بشه
من یک کلبه دارم ، پر از صفا و صمیمیت ...
تاریکی اتاقم به اشک های سرازیر شده از چشمانم رنگی زیبا میبخشد ...
کلبه ی من یک پنجره دارد رو به دریای پر تلاتم ،
هرجذر و مد آب خطی روشن برای چشمان نابینای شاعران نمایان میکند
لمس هر خط دریا بهانه ای برای خالی شدن ذهن های پراز ابیات است ،
من دختری از دیار آفتابگردانم ، کلبه من زیباست
من سرم توی کار خودم بود ...
بعد یه روز یه نفر رو دیدم ...
اون این شکلی بود !
بعد این طوری شد!!!
ما اوقات خوبی با هم داشتیم ..
من یه کادو مثل این بهش دادم
وقتی اون هدیه من رو پذیرفت ، من اینجوری شدم!
ما تقریبا همه شب ها ، با هم گفت و گو می کردیم ..
و این وضع من توی اداره بود ..
وقتی همکارام من و دوستم رو دیدند، اینجوری نگاه می کردند ..
و من اینجوری بهشون جواب می دادم ..
اما روز والنتاین ، اون یگ گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه..
و من اینجوری بودم ...
بعدش اینجوری شدم ...
احساس من اینجوری بود ..
بعد اینجوری شدم ...
بله .. آخرش به این حال و روز افتادم ...
پدر عاشقی بسوزه !
توی زندگی خیلی چیزها رو ممکنه ببینیم یا برامون تکرار بشه.
از روزهای مدرسه که بزرگ تر میشیم و در دانشگاه تکرار میشن ، تا اتفاقاتی که میگذرن برای اینکه بزرگتر بشیم.
بزرگ تر یا کوچکتر مهم نیست ...
مهم اینه که تو تمام مراحل زندگی ، کسایی همیشه از موفقیت تو لذت میبرن و توی غمت هم ، همونا عاشقانه کنارت می ایستن تا غمت نباشه ...
اونایی که با غم تو همراه هستن ، بدون هیچ توقعی نام های آشنایی دارن ...
همونا که خیلی وقته درکشون نکردیم و محبتشونو نفهمیدیم ...
همونایی که شنیدیمشون و گوش ندادیم بهشون ...
بابا و مامان جونم
این روزهای سخت با تو آسون میگذره ، خانواده تنها تکیه گاه من بوده و هست
مادرم ، پدرم و داداش عزیزم همیشه با بودنتون آرومم
.: Weblog Themes By Pichak :.