بابا جونمیادته وقتی گریه میکردم میومدی بغلم میکردی و میگفتی : سارا دخترم مگه بابات مرده داری گریه میکنی؟
منم میگفتم خدا نکنه
بعد تو میگفتی پس اشکاتو پاک کن
حالا که تو نیستی دیگه هیچ بهوونه ای برای گریه نکردن ندارم
این دکلمه برای تو (ادامه مطلب)
دوستای عزیزم برای شادی روح بابام و عموم که هردوتا شونم مارو تنها گذاشتن و رفتن لطفا یه فاتحه بفرستین
پدر جان:
نامت را بر کتیبه ای از جنس عاطفه حک خواهم کرد
تا گواهی بر معصومیت تو باشد
عکست را در گلدانی از جنس عشق خواهم گذارد
تا بر بام باغ ملکوت غنچه دهد
آخرین سخنت را با برگی از لاله در کتابی از عطوفت خواهم نوشت
و شب هنگام یاد تو را به میهمانی خیال خواهم خواند
بی گمان با من سخن خواهد گفت که زندگی کوچکتر از مردمک چشم تو
است.
بهاران با تو زیباست...
و فصل پاییز مرگ برگ های سبز را به تماشا می نشیند.
زمستان غم چشمان تو را به خاطر می آورد
آنگاه که پر از فریاد در سکوتی دلگیر
غریبانه بار سفر بستی و به دیار معشوق شتافتی
تاریخ : سه شنبه 92/11/29 | 3:22 عصر | نویسنده : joddy | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.